اگر عاشق کسی دیگر شوم
دیگر همانند گذشته دلتنگت نمی شوم ،
حتی دیگر گاه به گاه گریه هم نمی کنم .
در تمام جملاتی که نام تو در آنها جاری است ،
چشمانم پُر نمی شود
تقویم روزهای نیامدنت را هم دور انداخته ام
کمی خسته ام ، کمی شکسته
کمی هم نبودنت مرا تیره کرده است
اینکه چطور دوباره خوب خواهم شد را هنوز یاد نگرفته ام .
تنها "خوبم" هایی روی زبانم چسبانده ام .
مضطربم .
فراموش کردن تو علی رغم اینکه میلیونها بار به حافظه ام سر می زنم
و نمی توانم چهره ات را به خاطر بیاورم ، من را می ترساند .
دیگر آمدنت را انتظار نمی کشم .
حتی دیگر از خواسته ام برای آمدنت گذشته ام .
اینکه از حال و روزت باخبر باشم ، دیگر برایم مهم نیست .
بعضی وقت ها به یادت می افتم
با خود می گویم : به من چه ؟
درد من برای من کافی است .
آیا به نبودنت عادت کرده ام ؟
از خیال بودنت گذشته ام ؟
مضطربم .
یا اگر عاشق کسی دیگر شوم ؟
باور کن آن روز تا عمر دارم تو را نخواهم بخشید ... .
نظرات شما عزیزان: